Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (1047 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
unter dem Selbstkostenpreis abgeben U کمتر از قیمت تمام شده بفروشند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Schleuderpreis {m} U قیمت کمتر از رقیب
Leiste {f} الوار [یک تکه چوب کمتر از ۱۶ میلیمتر کلفتی و کمتر از ۸۰ میلیمتر پهنا]
Schleuderpreis {m} U قیمت پایین تراز قیمت بازار
weniger <adj.> <adv.> U کمتر
Jemanden aufs Abstellgleis schieben U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
Im Vergleich zu den Franzosen essen die Briten weit weniger Fisch. U در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
die Pille versüßen <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
Preis {m} U قیمت
Preisliste {f} U فهرست قیمت
Abschätzung {f} U برآورد [قیمت]
Einkaufspreis {m} U قیمت خرید
Angebotspreis {m} U قیمت پیشنهادی
Einstandspreis {m} U قیمت خرید
Baisse {f} U تنزیل قیمت
Annäherungswert {m} U قیمت تقریبی
Anschlag {m} U تخمین [قیمت]
Entwertung {f} U کاهش قیمت
Ansteigen {n} U صعود [قیمت]
Abschreibung {f} U کاهش قیمت
Auszeichnung {f} U قیمت گذاری
Barpreis {m} U قیمت نقد
Abschätzung {f} U تعیین قیمت
Auswertung {f} U قیمت گذاری
Festpreis {m} U قیمت مقطوع
Abschlag {m} U کاهش [قیمت]
Schleuderpreis {m} U کمترین قیمت
Schleuderpreis {m} U قیمت مفت
zum Billigpreis U به قیمت مفت
kosten U قیمت داشتن
zum Spottpreis U به قیمت مفت
Angebot {n} U دادن قیمت
Preisangebot {n} U دادن قیمت
Durchschnittspreis {m} U قیمت متوسط
bieten U پیشنهاد قیمت دادن
Preise festlegen U قیمت را مشخص کردن
einpreisen U قیمت را معیین کردن
amtliche Preisregelung {f} U کنترل قیمت رسمی
Abbau {m} U تقلیل [قیمت ، کارکنان]
Ausverkauf {m} U فروش به قیمت نازل
Es ist aus. U تمام شد.
Es ist vorbei. U تمام شد.
Es ist zu Ende. U تمام شد.
zum Schleuderpreis U به قیمت مفت [اصطلاح روزمره]
Wieviel kostet das? U قیمت این چقدر است؟
Für den Preis ist das fast geschenkt. U این قیمت مفت است.
Gebot {n} U پیشنهاد با دادن قیمت خرید
Bitte Brhyd Rabatt! U لطفا با قیمت ارزان تر بدهید!
Aufzehrung {f} U تمام خوری
völlig <adj.> U تمام [کامل]
vollständig <adj.> U تمام [کامل]
komplett <adj.> U تمام [کامل]
vorbei sein U تمام شدن
aus sein U تمام شدن
kosten U تمام شدن
Vollbild {n} U تمام صفحه
Angebot {n} U پیشنهاد با دادن قیمت خرید [اقتصاد]
Darf ich die Preisliste sehen? U اجازه دارم فهرست قیمت را ببینم؟
das Preisschild abmachen U برچسب قیمت را [از کالا] جدا کردن
ganz aus U بطور سراسری تمام
ganz vorbei U بطور سراسری تمام
Es ist alles vorbei. U همه اش [کاملا] تمام شد.
Das Geld geht langsam aus. U پول کم کم تمام می شود.
Wie ist es ausgegangen? U [قضیه] چطور تمام شد؟
Fragment {n} U اثر هنری نا تمام
Leiste dein Bestes! U تمام تلاشت رو بکن!
Tageskarte {f} U بلیط تمام روز
alles ausplaudern U تمام موضوعی را لو دادن
Vollzeit {f} U تمام وقت [کار]
das Geheimnis lüften U تمام موضوعی را لو دادن
Wieviel kostet ein Brief nach Iran? U قیمت [فرستادن ] بک نامه به ایران چقدر است؟
Das Projekt hat ganz bescheiden begonnen. U پروژه خیلی کوچک [و ارزان قیمت] آغاز شد.
Wie viel kostet ihr günstigstes Zimmer? U قیمت ارزانترین اتاق شما چقدر است؟
Der Verkäufer machte uns einen guten Preis für das Auto. U فروشنده قیمت خوبی برای خودرو به ما داد.
Schnäppchenjägerin {f} U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد. [زن]
mit dem falschen Fuß aufstehen <idiom> U تمام روزی بد خلق بودن
Damit ist es jetzt aus [vorbei] ! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
vergriffen <adj.> U چاپ کالا تمام شده
durchgreifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
konsequent <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
tief greifend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
grundlegend <adj.> U بسیار دقیق [تمام وکامل ]
ganz <adj.> U همه [تمام] [همگی] [تماما]
Hotelzimmer sind dort ziemlich teuer. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Schnäppchenjäger {m} U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد. [مرد]
Normalerweise besuchen [bereisen] wir keine teuren Orte. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
Ich habe den ganzen Morgen Schnee geschippt. U من تمام صبح برف پارو کردم.
Summe aller äußeren Kräfte U حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
Bildrauschen {n} U پارازیت روی تمام صفحه نمایش
Ich war die ganze Nacht in meinem Bett auf. U من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
das Vergangene U چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
drastisch kürzen U تخفیف زیاد دادن [قیمت راشکستن] [خیلی کم کردن چیزی]
Gibt es einen Preisnachlass, wenn ich mehrere Fahrkarten kaufe? U تنزیل قیمت موجود است اگر چندتا بلیط بخرم؟
Bringen wir es hinter uns. U بیا این [کار یا داستان] را تمام کنیم.
Durchgehend warme Küche. U تمام روز غذای گرم سرو میکنیم.
alle Zollgebühren und Abgaben tragen U تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Ich hatte schreckliche Kopfschmerzen und Fieber und zitterte am ganzen Körper U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
Preisstufe {f} U طبقه قیمت [نرخ گوناگون بلیت در ناحیه های مختلف مترو ]
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
wuchten U زور زدن ،تمام نیرو را برای جابجایی چیزی بکار گرفتن
Alle Zugriffe auf die Datenbank werden protokolliert. U تمام دسترسی ها به بانک اطلاعاتی در سیستم ثبت خواهند شد.
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
Bildsäule {f} U تندیس ستونی [ستون حجاری شده به صورت مجسمه تمام قد]
Der Plan könnte ihn sein Land kosten. U این نقشه میتواند [به اندازه] کشورش برای او تمام بشود.
Er lässt mich die ganze schwere Arbeit allein machen. U او [مرد] میگذارد که من تمام کار سخت را خودم تنهایی بکنم.
Schluß mit lustig! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Netto {n} U خالص [قیمت یا وزن یا دستمزد] [دستمزد یا حقوق پس از کاهش مالیات و خرج اجتماعی]
Lasst [lass oder lassen ] Sie es uns erledigen [bis...] . U بیایید شماها [بیا یا بیایید] شما این کار را تا ... تمام کنیم.
jemanden [etwas] anvisieren U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
jemanden [etwas] ins Visier nehmen U تمام توجه شخصی [چیزی ] را جلب کردن {میخ کسی [چیزی ] شدن}
Es geht zu Ende. U پایانش نزدیک است. [در حال تمام شدن است]
Da kommt noch etwas. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch mehr. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
einschätzen U معین کردن [سنجیدن] [قیمت کردن ]
abschätzen U معین کردن [سنجیدن] [قیمت کردن ]
beurteilen U معین کردن [سنجیدن] [قیمت کردن ]
evaluieren U معین کردن [سنجیدن] [قیمت کردن ]
Mein Geld ist alle. U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Doppelangebot {n} U عرضه [دو کالا با قیمت یک کالا]
Angebot [zwei zum Preis von einem] U عرضه [دو کالا با قیمت یک کالا]
vergriffen <adj.> U تمام شده [مصرف شده ]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
alle sein U خالی بودن [به ته رسیده بودن] [مصرف شده بودن] [تمام شده بودن]
Recent search history Forum search
1werdet ihr die Küche bald fertig geputzt haben?
1Um wie viel Uhr Ihr Deutschunterricht zu Ende?
0خرید بهترین یو پی اس 2018
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com